خیلی ساده بود.
عاشقش شده بودم.
صبحها به امید دیدارش بیدار میشدم.
در اقیانوس چشمانش غرق شده بودم.
بازدمش دم من شده بود.
طنین صدایش با ضربان قلبم همآهنگ شده بود.
من عاشقش شده بودم.
عاشقش هستم.
و هر روز عاشقتر میشوم.
#حانیه_جانم
خیلی ساده بود.
عاشقش شده بودم.
صبحها به امید دیدارش بیدار میشدم.
در اقیانوس چشمانش غرق شده بودم.
بازدمش دم من شده بود.
طنین صدایش با ضربان قلبم همآهنگ شده بود.
من عاشقش شده بودم.
عاشقش هستم.
و هر روز عاشقتر میشوم.
#حانیه_جانم
قرار است اورژانس اجتماعی به همراه آموزش و پرورش دانشآموزان مستعد خودکشی را شناسایی کرده و به آنها کمک کنند. اما همانطور که میدانید تا قانون تصویب و آییننامه تدوین و ابلاغ شود، زمانی بسیاری را از دست میدهیم. به همین دلیل من یک راه راحتتر هم برای شناسایی دانشآموزانی که حال و هوای خودکشی در سرشان است، سراغ دارم. این راه را امتحان کردم و صددرصد جواب میدهد. یعنی اینطور نیست که کسی برده باشد و راضی نباشد. یعنی مطمئنا لااقل در فاز شناسایی مشکلی ندارد.
سوم دبیرستان یک بغل دستی داشتم، از آن نازنین بچهها که نه تنها در ریاضی و فیزیک تجدید میشد، حتی امتحان ورزش را هم شهریور مجدد امتحان میداد. اصلا بین درسهایش تفاوت قائل نمیشد و همه را به یک چشم میدید. یک روز مادر علی من را در محل دید و گفت که محسن جان تو و علی عین برادر میمانید، فکر میکنم علی یک مشکلی داره، نمیدونم چیه. برو باهاش صحبت کن.» و من که مانده بودم یعنی بین دوستان علی آدم حسابی تر از من نبود؟ چشمی گفتم و خداحافظی کردیم. درست بعدش یادم افتاد که علی چند وقتی بود حرفهایی در مورد پرواز و رهایی و اینجور چیزها میزد و من پیش خودم گفتم که نکند میخواهد خودکشی کند؟
تصمیم گرفتم که هر هفته علی را ببرم یک بلندی و از او در مورد آزادی و رهایی و خودکشی بپرسم. پیش خودم گفته بودم که اگر اهل خودکشی و اینجور کارها باشد بالاخره خودش را در این ارتفاع لو میدهد. هفته اول از پشتبام خانهشان شروع کردیم. پشتبام که بودیم پرسیدم که علی. نظرت در مورد رهایی چیه؟ دوست داری آزاد بشی؟ آدم خودکشی کنه آزاد میشه؟ قصد خودکشی داری؟» و او هم میگفت نه بابا. خودکشی چیه؟ گناهه. آدم رو یه راست میبرن جهنم. آخه چه کاریه. زندگی به این خوبی، خودکشی چرا؟ تازه جوونیم». هر هفته در یک ارتفاع بلندتر با او گپ میزدم. میگفتم که اگر بالاتر برویم حتما به حرف میآید. یکسالی گذشت و رسیده بودیم به برج میلاد. بالای برج سوالات همیشگی را پرسیدم. و علی هم مثل همیشه چواب داد که نه و این چه کاریه». بعد از آن فقط به برج میلاد رفتیم و چند ماهی همینطور گذشت تا مطمئن شدم که دیگر علی در این فکر و خیالات نیست و حتما از سرش پریده است.
یکی دو سال گذشت و دیگر کمتر از علی خبر داشتم. یک روز شنیدم که علی در آزمون خلبانی به دلیل مشکل زانو رد شده است و افسردگی شدید گرفته بود. علی دیگر آن علی سابق نشد. جواب تلفن که هیچ جواب سلام مرا هم دیگر نمیداد. چند وقت بعدش هم خودکشی کرد. خودش را پرت کرده بود پایین. علی کار بالاخره کار خودش را کرده بود و من هم ناراحت که چرا نتوانسته بودم با وجود صحبتهای مادرش، برای علی کاری کنم.
بعدها فهمیدم که مشکل زانوی علی از بالا رفتن زیاد پله بوده است. افسوس اینکه که هیچ وقت به من نگفته بود که با آسانسور تا بالای برج برویم.
لینک خبر: https://www.isna.ir/news/97032109371/
در اینجا ما میخواهیم یک دستهبندی جدید از معلمها به شما ارائه دهیم. بر طبق دستهبندی ما معلمها به سه دسته تقسیم میشوند. دسته اول گروهی که یک شغل دارند. دسته دوم گروهی که دو شغل دارند و دسته سوم گروهی که سه شغل و بیشتر دارند. آموزش و پروش اعلام کرده است که در قبال بهبود معیشت دسته اول هیچگونه مسئولیتی ندارد و برای دو گروه دیگر نیز نمیتواند کاری بکند چون که آنها دیگر بلدند گلیم خود را ااز آب بیرون بکشند.
باز وضعیت معلمان در ایران خوب است در کشورهای غرب وضع خیلی خراب است. آلمان که به نسبت بقیه وضعیت بهتری دارد، هر معلم هفت شغل دارد و معلمی شغل آخر است. یعنی اینطور است که هر کسی که خواهان معلم شدن باشد باید حداقل شش شغل داشته باشد تا بتواند معلم شود.
وضعیت آمریکا که دیگر حرفی برای گفتن نمیگذارد. در آمریکا معلمی شغل چهاردهم و پانزدهم است. معلمی در آمریکا جز مشاغل خطرناک محسوب میشود و از هر ده معلم حداقل نه نفر سابقه زخمی شدن در اثر تیراندازی را دارند. در آنجا معلمان علاوهبر همراه داشتن انواع سلاح سبک و نیمه سنگین برای مقابله با دانشآموزان، مجوز حمل تانک و موشک قارهپیما را نیز دارند.
در کلمبیا معلمان معمولا از باندهای بزرگ موادمخدر هستند. همین پارسال بود که رئیس بزرگترین باند مواد مخدر در کلمبیا که معلم ورزش یکی از مدارس ابتدایی شهر هم بود، دستگیر شد.
معلمان در برزیل اکثرا فوتبالیست هستند. مثلا رونالدو نازاریو برزیلی معلم هندسه بود و همین یکی دو سال پیش سی سال خدمتش تمام و بازنشسته شد. یا مثلا نیمار همزمان با انقال بزرگ از بارسلونا به پاریسن ژرمن در تربیت معلم شهر ریو قبول شد و میان ادامه فوتبال و رفتن به تربیت معلم مردد بود که بالاخره با کمک مسئولین تربیت معلم قرار شد از راه دور کلاسها را دنبال کند و فقط برای امتحانات به برزیل برود.
این مشتی بود نمونه خروار. نمونهای از وضعیت معلمان در کشورهای دیگر. حال امید است با دیدن وضعیت معلمان در کشورهای دیگر، شکرگزار وضعیت موجود باشیم.
http://golvani.ir/?p=90500
درباره این سایت